غزل مناجاتی با خداوند
هرکه سوز جـگرواشک روانش دادنـد بر ســر کــوی مناجات مکــانش دادند آنکه گردید نظــرکرده صاحب نظران جلوه حضرت مـعـشــوق نـشانش دادند دیده ای راکه مطهر شده با اشک سحر جــام وصلی ز سبـوی رمضانش دادند آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد نیــمه شب وقت منــاجات زبانش دادند زیرو رو می کند آدم، نفـس آن واعظ که ز انـفــاس عــلی فــن بیـانـش دادند بنده ای که شده تسلیـم به تـقــدیر خـدا هرچــه دادنــد به ابــرار همانش دادند باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک سبــزی عشق به اوقــات خزانش دادند نوکری را که ملقب شده بر نام حسین ظل رحمـانیت عــرش مکـانــش دادنـد هرکه خودرا برساند حرم کرب و بلا مستـقـیــما ز خـدا بــرگ امــانش دادند آن گلــویی که دم روضه زیـنـب دارد اثــری خــاص به لحــن سخنانش دادند |